وقتی داری ماست درست می‌کنی علاوه بر لحظۀ هیجان‌انگیز "داغ باشه ولی دستت رو نسوزونه" که می‌شه راجع بهش چند خط نوشت، اون لحظۀ درستی که ماست رو اضافه می‌کنی و شیرت تبدیل به ماست می‌شه هم، خیلی جای حرف داره! اون لحظه برای من، یعنی بعد از تحمّل یک داغی زیاد، حالا رسیدی به جایی که هنوز داغی، ولی نمی‌سوزی، هنوز شرایط سخته ولی نمی‌پاشی، مقاومت داری؛ اون لحظه، لحظه‌ایه که آمادۀ تغییر هستی. اگر خواهان تغییر زودهنگام باشی، اگر توی بحبوحۀ جوشیدن و داغ بودن بخوای تغییر کنی، همه چیز خراب می‌شه. اگر هم بذاری شرایط بگذره و به موقع عمل نکنی، و اونجایی که باید اقدام کنی، نکنی، باز هم همه چیز خراب می‌شه.

خدا به اندازۀ تحمل و ظرفیتمون امتحانمون می‌کنه. حواسمون به اون لحظه‌ای که داغه ولی نمی‌سوزونه! باشه. داغه، ولی نمی‌پاشی، مقاومت می‌کنی، ان‌شاءالله توی این لحظات، اون لحظۀ "شدن" و "عبور از یک مرحله" و "تغییر" رو می‌بینی. مشکلات و سختی‌ها برای تغییر ما بوجود میان، نه برای متلاشی کردن ما.


حواشی:
1.اصلاً موافق جملۀ "دیگه نمی‌تونم تحمل کنم" نیستم. لا یکلف الله نفساً الّا وسعها؛ یعنی همین، یعنی داغه ولی نمی‌سوزی!
2.خانه‌داریِ شیرین :)

مشخصات

آخرین جستجو ها